متن ترانه
شوق دیدارت به سر افتاده این دیوانه را
تا به کی باید بگردم این پریشان خانه را
فرق چندانی ندارد روز و شب در نزدِ شمع
شعله می فهمد دلیلِ چرخشِ پروانه را
شیخِ عالی مرتبه فتوای آزادی دهد
چون ببیند ساکنان مسجد و میخانه را
خوش به حال او که با دنیا ندارد اُلفتی
خوشتر آنکس که ندیده حالِ این ویرانه را
ای کبوتر بر فرازِ آسمان پرواز کن
دورِ محراب و حرم، دامی نهاده دانه را
در غریبی خاک غربت تا که دامنگیر شد
آشنا می بیند آدم چهره ی بیگانه را
مشاهده بیشتر