رضا شیخی خواب رفتن

اينكه بين خنده هام اينكه بين حرفام
يه غمى هست ببخش اگه اين كوهِ يخى
لابه لاى حرفات چشمشو بست ببخش
حرفتو قطع نكن حال من خوبه فقط
يه كمى ترسيدم حق بهم بده همین
من تمومِ عمرمو خواب رفتن ديدم
اگه چيزى گفتم كه تورو رنجونده
عذر مى خوام ازت عذر مى خوام ازت
كه توى اين روزا عذر مى خوام فقط
واسه خاطراتمه اينكه دستام سرده
اين همه زيبايى نگرانم كرده
همه خردم كردن تو منو خرد نكن
با منِ سرمايى سرد برخورد نكن
منو اينجورى نبين كه غريبه م با خودم
من يه روز كوه بودم كه حالا سنگ شدم
كمكم كن پاشم كه بهت برگردم
كه اگه من بودم كمكت مى كردم