توحید ناصری با من بد تا نکن

با من بد تا نکن دیگه
دلم بدجوری رنجیده
تو روزای تورو داشتن
چه چیزهایی نگام دیده
با من بد تا نکن هر چند
نمی خوای عاشقم باشی
اگه حتی نمیتونی
دیگه توی دلم جاشی
با من بد تا نکن حتی
اگه ناچیزه احساسم
برام معلوم بود یک روز
به تو دنیامو می بازم
می ترسم بشکنه آخر
سکوت دلخوری هامو
بگم اونی نبودی که
بسازم باش فردامو
اگه یادم برای تو
از اول آخرین ها بود
برای من همون روزا
همیشه بهترین ها بود
با من بد تا نکن حتی
اگه ناچیزه احساسم
برام معلوم بود یک روز
به تو دنیامو می بازم
با من بد تا نکن حتی
اگه ناچیزه احساسم
برام معلوم بود یک روز
به تو دنیامو میبازم